عروسی خاله زهرا
سلام دوست جونیها دیروز عروسی دختر دایی مامانیم بود انشاالله که خوشبخت بشن ایشاالله روز دامادی خودم ولی من فکر نمیکنم تا ٣٠ سالگی زن بگیرم آخه من خیلی مامانی هستم بگذریم وای نمیدونید خیلی بهم خوش گذشت بیشتر اوقات رو تو بغل مامان نسرین بودم گاهی هم میرفتم بغل دختر خاله های مامانیم آخه از خنده های شیرین من خوششون می اومد خلاصه این مامان نسرین کمال پذیرایی رو از من کرد یه لیوان پر بهم شربت داد از میوه وشیرینی که دیگه نگو ونپرس وای داشتم میترکیدم حسابی پوشکم رو خیس کردم ولی اصلا نخوابیدم وسر تا سر شب رو بیدار بودم مامانیم هم کلی عکس ازم گرفت اما زیاد جالب نشد وبه درد گذاشتن اینجا نمیخوره. راستی پسر خوب...
نویسنده :
مامان اهورا
19:45